می شوم تنها باز اما خدا
دانم این را هرچه هم تنها شوم
باز هم حتی در اوج بی کسی
هستی ومن غافلم از هستی ات
خواهمت عذری گذر از من خدا
خوب دانم بی مرامی از من است
توکه هر روزو شبم همراهمی
هوشیار ومنتظر در یادمی
چون که گویم ای خدا با جان ودل گویی بلی
خواهی از من که بخواهم هرچه میخواهم ولی
گاه از روی جهالت گویمت که عاجزی
غافل اینکه از برای حل مشکل ای خدا تنها کسی
انتهای مهربانی دوستت دارم خدا
افتخارم هست همین که می پرستم من تورا
شاعر : بدیع